جدول جو
جدول جو

معنی غم بردن - جستجوی لغت در جدول جو

غم بردن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، غم خوردن
تصویری از غم بردن
تصویر غم بردن
فرهنگ فارسی عمید
غم بردن(دُ رُ مَ دَ)
غم خوردن. غمناک شدن:
مبر گفت غم کآن کنم کت هواست
بهر روی فرمان و رایت رواست.
اسدی (گرشاسب نامه).
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار بردن غم نباشد.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
غم بردن
غم خوردن اندوه بردن غمگین شدن
تصویری از غم بردن
تصویر غم بردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم خوردن
تصویر غم خوردن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، برای مثال هر آن کس که فرزند را غم نخورد / دگر کس غمش خورد و بدنام کرد (سعدی۱ - ۱۶۵)، غمی کز پیش شادمانی بری / به از شادیی کز پسش غم خوری (سعدی - ۱۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع بردن
تصویر طمع بردن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
باد کردن، ورم کردن
چای را در قوری ریختن و آب جوش روی آن بستن، داروی گیاهی را مانند چای در آب جوش ریختن و روی آتش گذاشتن که طعم و رنگ خود را پس بدهد
برنج را پس از آب کش کردن در دیگ برگرداندن و روی دیگ را آتش ریختن که آب آن خشک و برنج پخته و ملایم شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
کنایه از دل ربودن، دلربایی کردن، مهر و محبت کسی را به خود جلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی، راه بردن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس بو کردن، اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن، گمان بردن، پی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمز کردن
تصویر غمز کردن
سخن چینی کردن، راز کسی را فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بردن
تصویر در بردن
چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ رُ کَ دَ)
بمعنی غم خوردن. (آنندراج) :
هر کس بقدر طاقت خود میکند غمش
آهن بقدر جذبه به آهن ربا رسید.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رم کردن
تصویر رم کردن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
راز آشکار کردن، سخن چیدن سخن چینی کردن سعایت کردن، سرکسی را فاش کردن راز شخصی را آشکار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم باده
تصویر غم باده
بیماری باشد که بسبب غم خوردن بسیار عارض شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم خوردن
تصویر غم خوردن
غصه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
بیهوش شدن از خود رفتن جمردن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غر کردن
تصویر غر کردن
آهسته سخن گفتن از سر خشم و ناراحتی غرغر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غژ کردن
تصویر غژ کردن
آواز کردن گلوله و مانند آن هنگام شکافتن هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل کردن
تصویر غل کردن
زنجیر کردن، بند کردن زنجیر کردن، بند کردن اسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم بردن
تصویر علم بردن
نقل علم از جائی به جای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان کردن پنداشتن، گمانیدن رویزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع بردن
تصویر طمع بردن
آزیدن آزمند شدن حرص ورزیدن آزمند گردیدن، امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه بردن غم کشیدن غصه خوردن، در اندوه دیگری متاثر شدن دلسوزی کردن شفقت داشتن، افسوس خوردن متاسف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
با آتش ملایم چیزی را پختن بدون آنکه جوش آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
دل بردن از کسی دل ربایی کردن از او دل ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس کردن، خبردار گردیدن، فهمیدن، پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظ بردن
تصویر حظ بردن
لذت یافتن برخورداری بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او بردن
تصویر او بردن
خواهد او برد بیوبر اوبرنده اوبرده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فا بردن
تصویر فا بردن
ببردن بردن وابردن باز بردن
فرهنگ لغت هوشیار
رم کردنفرار ناگهانی حیوانات اهلی و وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن تله، از کار افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی